Thursday, September 21, 2006

Never Enough

زندگیم کم است...
ذهن من به وسعت جهان شماست...
"من"
کمم
و تو کمترم می کنی....
.
.
.
.
.
درس اول: "چیزها را چقدر پایین تر از خویش می توان حس کرد..."
نیچه

So tear me open, but beware
The things inside without a care
And the dirt still stains me
So wash me until I'm clean

Thursday, September 14, 2006

bestrafe mich

...بوی بارون و علف...
.

Saturday, September 09, 2006

NothingnesssszzZzZzZzZ

ساعت سه و سی دقیقه بامداد
اینجا تهران است و بی خوابی بیداد می کند
.

Wednesday, September 06, 2006

Reconnect

من به یک نخ بهمن پای پنجره دل خوشم...
شش هایم تصفیه می شود...
رهایم می کند از این افکار مسموم... از آن جادوی ناتمام...

پ.ن:فرشته کوچک من پس از ساعتها پرواز در بستر خود آرمیده و من و بهمن و پنجره در انتظار
.

Tuesday, September 05, 2006

My Fantasy World

خدا بود یا شیطان....
شبی که در آن مردم... و هیچگاه در نیافتم.... که قدیس بودم یا ابلیس....
و اینک مرگ شیرین می شود

I'm looking over my shoulder cause millions
will whisper

I'm killing myself again.

Saturday, September 02, 2006

The Gods

ناب و سره...
روی چمن های آبی رو به آفتاب ،
بشمر ،
آلبالو هایی را که از روی درخت در دهانت فرو می افتند...
هیس....!
صدای قهقهه ات به گوش همگان نرسد ، گوش کن... آنجا کسی گوش ایستاده.... مردمانی به تعداد تمامی جهان شاید...
حــــیف......... حیف از هیپ هاپ دَنسر های جوان... همانها که بهترین پِرفورمنس شان را از دست دادند... ریتم زیبای ضربان نبض من دیگر هرگز دوباره تکرار نخواهد شد...
خانم ها ، آقایان!
آن چیزها که شما دیجیتال آرتش می نامید ،
گاهاً بوی خدا را به همراه می آورد....
صبح شد .
پایان

It feels like I'm flying above you
Dream that I'm dying to find the truth
Seems like you're trying to bring me down
Back down to earth....