Saturday, December 16, 2006

My Gone Child.... My Gone Childhood...

امروز با تو حرف مي زنم
کودکم
کودکيم
راه ها رفتيم
اما هنوز
راه هاي نرفته بسيار است
آرزوهاي سوخته
راه هاي مانده
راه هاي بسته
کودکم
کودکيم
امروز با تو حرف ميزنم
چقدر دلتنگتم
تنهايم گذاشتي کودکم... تنها
تنهاتر از گذشته
.

Sunday, November 19, 2006

Lost with out you

یک جرعه حوصله
تمام چیزیست که این روزها نیاز دارم
برای برگشت به دنیایی که روزی از آن لذت می بردم
و امروز حتی طعم آن لذت را با خاطر ندارم
.
.
هنوز نبودنت آسان نیست
هنوز
خالی
دلم می خواهد دستهایم را باز کنم
آرنج ها را به هم نزدیک کنم
و با آن صدای جیغ مانند بگویم
ما می میریم
.
.
p.s : Poker in Xuqa.... and that's all......

Thursday, October 19, 2006

Bring back my smile....

برای رسیدن به بهشت،
از مسیر مرگبار گذشتم اما
بهشت بعد از جهنمِ بی تو بودن،
بوی بهشت نمی داد
.

Thursday, October 05, 2006

O+

"و خدا زن را آفرید..."

.
.
.

و بعضی وقتها مرا در صدر جدول قرار داد ....

.

Sunday, October 01, 2006

still made of steel

سالها می گذرد
و من
همچنان در انتظار حادثه ام
نفرین نامه ای در کار نیست
هر چه هست
یک فراموشنامه آبیست
و یک
دلتنگی نه چندان دلچسب...
Remember me
You know my name
I'm still the same....

Thursday, September 21, 2006

Never Enough

زندگیم کم است...
ذهن من به وسعت جهان شماست...
"من"
کمم
و تو کمترم می کنی....
.
.
.
.
.
درس اول: "چیزها را چقدر پایین تر از خویش می توان حس کرد..."
نیچه

So tear me open, but beware
The things inside without a care
And the dirt still stains me
So wash me until I'm clean

Thursday, September 14, 2006

bestrafe mich

...بوی بارون و علف...
.

Saturday, September 09, 2006

NothingnesssszzZzZzZzZ

ساعت سه و سی دقیقه بامداد
اینجا تهران است و بی خوابی بیداد می کند
.

Wednesday, September 06, 2006

Reconnect

من به یک نخ بهمن پای پنجره دل خوشم...
شش هایم تصفیه می شود...
رهایم می کند از این افکار مسموم... از آن جادوی ناتمام...

پ.ن:فرشته کوچک من پس از ساعتها پرواز در بستر خود آرمیده و من و بهمن و پنجره در انتظار
.

Tuesday, September 05, 2006

My Fantasy World

خدا بود یا شیطان....
شبی که در آن مردم... و هیچگاه در نیافتم.... که قدیس بودم یا ابلیس....
و اینک مرگ شیرین می شود

I'm looking over my shoulder cause millions
will whisper

I'm killing myself again.

Saturday, September 02, 2006

The Gods

ناب و سره...
روی چمن های آبی رو به آفتاب ،
بشمر ،
آلبالو هایی را که از روی درخت در دهانت فرو می افتند...
هیس....!
صدای قهقهه ات به گوش همگان نرسد ، گوش کن... آنجا کسی گوش ایستاده.... مردمانی به تعداد تمامی جهان شاید...
حــــیف......... حیف از هیپ هاپ دَنسر های جوان... همانها که بهترین پِرفورمنس شان را از دست دادند... ریتم زیبای ضربان نبض من دیگر هرگز دوباره تکرار نخواهد شد...
خانم ها ، آقایان!
آن چیزها که شما دیجیتال آرتش می نامید ،
گاهاً بوی خدا را به همراه می آورد....
صبح شد .
پایان

It feels like I'm flying above you
Dream that I'm dying to find the truth
Seems like you're trying to bring me down
Back down to earth....

Tuesday, August 29, 2006

دیزی با مایکروویو

یه هویتجدید برای مورچه سیاهم....!
هویت جدید او و خودم را با رقص احمقانه ای جشن می گیرم با صدای

Fats Waller
"I wish I were twins"
که اتاق را پر کرده
فقط یک اشکال وجود دارد، تازه اگر سرفه های بی پایانم را اشکال به حساب نیاوری، جاز هم اگر گوش می دهی باید از یک گرامافون و صفحه خش دار باشد نه از سی دی پلیر تر و تمیز. درست مثل اینه که دوغ محلی را به جای ظرف سفالی از یه گیلاس کریستال پایه بلند بنوشی!
.

Wednesday, August 23, 2006

Happy Me

شیفته کسانی هستم که منتالیتی شان نه نیاز به سیلاکس دارد و نه ویاگرا
.

Friday, August 18, 2006

Up,Up,Upper

نه عزیزم ، شمشیری در کار نیست...
اگر هم باشد کسی که زخمی چنان دقیق و تمیز را................

هی..... تو آسوده بخواب ،
اینجا کسی دستت را بالا نگه داشته است....

Thursday, August 10, 2006

Yasi

The most beautiful bride ever...
My little sister

.

Saturday, June 10, 2006

easy on me

برای رهایی از این افکار لزج
به چیزی بیش از این ماهی های ساردین نیاز دارم
یک تکه نان تست
کمی خیارشور شاید
خوب است
از حالا تا پنج دقیقه راحت ترم
.

Saturday, June 03, 2006

3

چشمهایت جستجو می کند... دستانت از حرکت باز مانده.... چرخش چشمانت بی وقفه است......
و من به تماشای جفت گیری جن های سبز رنگ نشستم.....
.

Thursday, May 25, 2006

چهارم خرداد یکهزار و سیصد و پنجاه و هفت خورشیدی

و من زاده شدم بیست و هشت سال پیش در چنین روزی

Saturday, May 20, 2006

Urgent

یه چرخ گوشت لازم دارم با آدمهای توش

.

Saturday, May 13, 2006

سرداب

تیک تیک تیک... قاطی خاکهایی که از تو کولر میاد بیرون فقط چند تا بیسکوییت مونده... تیک تیک تیک... روشنایی ها رو از دور می بینی... تیک تیک تیک... آفتاب بعد از بارون یا بارون بعد از آفتاب.... تیک تیک تیک... نه ! بهت گفته بودم دست نزن... تیک تیک تیک... حالا دیگه تند تر میشه... تیک تیک تیک تیک تیک... گاز بده لعنتی محکمتر... تیک تیک تیک... آخر خطه ، نگاش کن.... نه نه اون بیسکوییت مال فرداست... امروز نصف بسته شو خوردی... تیک تیک ، تیک تیک... نشونه بگیر وسطش.... تیک تیک تیک... کانال 16....کانال 16.... کاج ها.... تیک تیک تیک...کاج ها... تیک تیک ، تیک تیک ، تیک تیک... سه دو یک....

Wednesday, May 03, 2006

...

آهای آهای مرواریدهایم...
آهای آهای مرواریدهایم...
آهای آهای مرواریدهایم...
آهای
آهای
مرواریدهایم...
.

Sunday, April 30, 2006

Hide me.....

It's Killing you , you're killing me

I'm clinging on to my sanity
All I need is a short term remedy
Come and hide me from this terrible reality...

Dreaded memories flood back to me
But there's still a willful mind behind these cold
psychotic eyes
Now I tread this path so differently
I've opened my mind and darkened my entire life.

I'll dance with the angels to celebrate the holocaust,
And far beyond my far gone pride,
Is knowing that we'll soon be gone,
Knowing that I'll soon be gone...

Anathema - Alternative 4

Saturday, April 22, 2006

مثل ذغاليه که زير خاکستر.....

پيچکها از ذهنم بالا مي رن...
بعضي وقتها خنک و با صفااند... اما مارمولک مي ذارن... اين مارمولک ها بعضي وقتها اذيت مي کنن...
فکرم و از کار انداختند... حالا ديگه نمي دونم با اين
Turn on ها
و
Turn off ها
چطور برخورد کنم
تيک تيک ساعت تند تر شده
و رشد پيچک ها سريعتر....
پيچک ها از ذهنم بالا مي رن و
ريشه هاشون رخنه مي کنه تو روحم...

Monday, April 17, 2006

Can't imagine all the pain I feel......

رضا رفت.....

روز بیست و ششم فروردین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج راس ساعت سه بعد از ظهر دو نفر رو از دست دادیم.... رضا و پدر امیر علی....

دو ضربه .... دو شوک.....

و باز باور نکردن ها و اشک ها و شیون ها و درد ها و زبانی که از هر تسلایی عاجز می مونه.....

کوهی از اندوه رو دلت سنگینی می کنه و دنبال کلمه ها می گردی..... همشون تو سرت زنگ می زنن و به زبونت نمیان.... بعد تصویر پشت تصویر.... خاطره پشت خاطره... و بعد.... فکر می کنی و فکر می کنی و باز نبودن رو درک نمی کنی..... نمی پذیری که به همین راحتی میشه دیگه وجود نداشت....

من

فکر میکنم

که این مساله رو

هرگز درک نکنم

هرگز...........

Saturday, April 08, 2006

Triste.....

وقتی یه پسر 35 ساله سکته مغزی می کنه و می ره تو کما ، آدم واسه آرزوهای هشتاد سالگیش دلشوره می گیره..... باید زودتر بجنبیم....

پ.ن.برای رضا دعا کنین....

Monday, April 03, 2006

هشتاد و پنج

مثل دو به شکیِ کشیدن نخ دندون قبل یا بعد مسواک می مونه....در نهایت فرقی هم نمی کنه ، اول و آخر کاریه که باید بشه... ما هم چشمامونو می بندیم و می پریم توش... به امید اینکه شناگر خوبی باشیم!

پ.ن 1: تخته ها و پوکرها و حکم ها و بیلیاردها و پانتومیم ها و بسکتبال ها و بخور و بخواب ها و ولگردی ها و قدم زدنها و بزن و برقص ها و شب زنده داری ها هم تموم شد! حالا بماند که از جلوی دریاسر که رد شدی گریه کردی....

پ ن 2: دیشب خواب دیدم از دماغش خون میاد.... صبح که بیدار شدم خون دماغ شدم....

Wednesday, March 15, 2006

ندا - هاله

ندا از اینجا رفت......... روزهای خوبی با هم داشتیم... روزهای خیلی شاد... شادتر از خیلی مواقع دیگه تو زندگیم... تو به همه جا روح می دی... رنگ می دی.... با اینکه همیشه می تونم ببینمت اما هر روز 8 ساعت کنار هم بودن شاید دیگه تکرار نشه.... می خوام بگم دلم برات تنگ می شه... برای شیطنت هات... برای صدای بچگونه ات... برای غش غش خنده هات... برای ناهار های اشتراکی... برای سیگار کشیدن های دو تایی.... برای اینکه بگی شبی پست گذاشتم بدو بخون.... حالا که نیستی چقدر اینجا سوت و کوره... ندا هیچوقت یادت نره که ما یه تیمیم !!! من، ندا، گلاره، امیرعلی، احمد، احسان، آرین... پ.ن: یه روزی یه جایی نوشتم: همه اونهایی که دوسشون دارم.... از پیشم می رن... تو اگه می خوای اینجا بمونی ، مواظب باش که دوستت نداشته باشم.... رونی....سارا.... و .....خاطره های تکرار نشدنی من..... پ.ن2:هـــــــــاله هم رفت..... خدایا چقدر تنها و غمگینم..... هاله به خاطر همه خوبیات ، مهربونیات ، همدردیات و .... ازت ممنونم..... یادته که مامان صدات می کردم؟..... کمتر از مامان هم نبودی برام.... یادته مریض می شدم و تو برام سوپ می پختی؟.... کلاس فرانسه رو یادت میاد؟...... ال کافه و گودو رو چی؟......دست پخت محشرت......چقدر مهربون بودی..... نمی دونم دیگه باید رو شونه های کی گریه کنم... جای اشکهام رو شونه های تو هنوز هست؟.....

Monday, March 13, 2006

هجوم اندوه و شادی

چشمهام و که بستم ، همه جا روشن شد.... نفسهای حبس شده حالا دیگه آبی شده بودند...
تو فنجون قهوه ام نگاه کردم و استخونهام و که غرق می شدند کشیدم بیرون....
ذهنیت اشتباه....
ضربان نبضم ریتم گرفت....
ساقه لوبیام بلندتر شد.....
و من همچنان سعی می کنم به پروژه قراردادها فکر کنم و به چرخش انگشتهام روی کیبورد که هی کد می زنند و کد می زنند.....
.

Sunday, March 12, 2006

I can die no more no more !

چند حادثه بد در چند روز.... هیچکدوم خم به ابروم نیاوردند.... تو حادثه خوب منی.....

(باکی ندارم از هیچکس و هر کس که... تو را دارم...)


پ.ن. مردانِ جامعه مردسالار، ما را دست کم گرفته اند !

Wednesday, March 08, 2006

!!

What will you gain by ruining me?
Some sort of mental orgasm?

Monday, March 06, 2006

close your mind

وقتی عشق نداری زندگی یه جوریه ، یعنی یه جور دیگه ست...
راحتی ، خوشی ، بالا پایین می پری ، صبح تا شب با دوستهات می گردی ، می چرخی ، می خندی ، خلاصه آخر بی خیالی...
اما با این حال انگار یه جوریه....
وقتی موقع رانندگی می شنوی:
…and my heart is mourning for your love tonight…
یهو تعجب می کنی.... تو فکر فرو میری و سعی می کنی به خاطر بیاری که چه جوری می تونه باشه.... احساس خالی بودن می کنی.... سرتو برمی گردونی و سعی می کنی به پسر پرادو سوار بغلیت که داره سرشو تکون می ده ، از پشت شیشه لبخند بزنی ، اما انگار نمی شه.... خودتو می زنی به بی خیالی و آدامستو باد می کنی و گازشو می گیری و می ری....

بعدی که می رسه می شنوی که پگی لی با تمام حسش می خونه:
…When you kiss me , Fever when you hold me tight….FEVER……
بدفرم حالتو می گیره و بعد با خودت می گی خوب حالا آدم تب نکنه ، چی می شه مگه؟! گازو محکمتر فشار می دی......
از جلوی اکسسوریز که رد می شی چشماتو می بندی و تا 10 می شمری بعد تصویر بوسیدن پر و جوانا رو صندلی عقب از تو آینه میاد جلوی چشمات....
با خودت می گی آره خب! زندگی رنگ نداره...
سرگیجه هات که شروع می شن می شمریشون بعد یادت میاد که هنوز نرفتی دکتر ! کی می دونه فردا چی میشه......
پس فقط بخند و به این فکر کن که عید با دوستهات می ری شمال......

پ.ن:نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
.

Saturday, March 04, 2006

Toxicity

مگنتلد......



پ.ن بی ربط: ما اینجاییم در منزل ایشون
.

Wednesday, March 01, 2006

be born

دارکوب به موریانه ها خو گرفته......
آفتابی بر من تابید.....
و من از نو زاده شدم ، با شیره ای ناب که در ساقه ها و برگ هایم جاریست....
و من می رویم در سرزمینی که پای دارکوبی به آن نرسد....
با شیره ای از آنِ برگهای سبزم....
بی موریانه ای حتی.......
.

Monday, February 27, 2006

I can die no more....

چه معصوم بودی تو وقتی دروغ می گفتی ....
چه وقیح بودم من وقتی باور می کردم.....

The only kind of love is stone blind love...

(Tom Waits)

پ.ن: نمی دونم چرا هر وقت Tom Waits گوش می دم سرفه ام می گیره!

Saturday, February 25, 2006

Pay the price...

سایه سیاه نفرتم بر لجن هایشان افتاده...
آفتابم را می خوانم تا سایه ام را بر دارد...
ارزش نفرت من بیش از اینهاست....
.

Wednesday, February 22, 2006

کاملاً منطقی

بعضی وقتها آدمها دو دسته اند:
دسته اول آدمهایی که فکر می کنند خیلی حالیشونه
دسته دوم آدمهایی که فکر نمی کنند خیلی حالیشونه

دسته اول پایین کشتی ایستادن و می گن: آهای کاپیتان!!! اون طناب و بنداز پایین من بیام بالا کشتی تو رو تماشا کنم!
دسته دوم دارن دنیا رو می چرخونن!

ما هم که جزو دسته سومیم!
.

Saturday, February 18, 2006

Enough

دو پر داشت و دوبل زده بود..... تو چشماش نگاه کردم.... پلکاش نمی لرزید..... می دونستم چی تو دستشه ....... من کاره آس بودم ولی........ ندیدم........!

بگذار به دار بیاویزند آنان خود را
چیزی به پایان انشاء موضوع اسلحه نمانده است.....
.

Wednesday, February 15, 2006

الست...

از نیمه شب گذشته بود.... ساعتها بود که با من حرف می زدند... گویی کسی در ناخود آگاهم زمزمه کرده بود... غریب بود... متحیر بودم... مسخ و محو... جذب می شدم...

ندیدمش... اما می دانم که هست... نور تازه ای بر تاریکیهایم تابیده شده....تنها سه رو گذشته بود... سه روز از آن شب که خواستمش.... تصاویرش را دیدم... دیدم که او همانگونه بود که باید... می دانستم که حرفهایم را شنیده... می دانستم... از آن روز صدایش می کنم... تازگی دارد ، اما گویی هزار سال است که صدایش کرده ام... راست گفتند ، دل دروغ نمی گوید...هرگز... او مرا خواسته... او مرا خوانده... می دانم.. که اگر جز این بود لایق شنیدن نمی شدم... و من آنشب شنیدم... او ابراهیم است... او مسیح است... او محمد است...او همه هستی است... و من به دیدارش می روم...

* دیر یا زودش را ترانه ای باید... یا چیزی که شما تحملش می نامید....

شمع ها را روشن کنید... من قدم تازه ای برداشته ام و باز نخواهم گشت....

Don't tear apart your name
It hides you, and it heals the pain

Don't tear out your love, you can't depart from me
You'll stay away from harm

Abide by me, when indecision strikes
Down there with me
Let me enfold you

I can't escape our frail embrace
I bend under the morning light
But I could scale the face of life

Mock me, mock me
If my voice is unsteady
I'm just worn out with dreams

Under your pale, sardonic sky
I am watching myself crawl
Down to me
Down with me
Onward a new path...

(Elend_Worn out with dreams)

Monday, February 13, 2006

this time

Valentine ...

Sunday, February 12, 2006

حضور ناب

و او در رگهای من جاریست....
هراسی ندارم از آنچه هست و نیست...دردهایم تسکین یافته اند.... می دانم هرگاه دردها بازگردند ، او هســـــت.....اوست که جانشین نداشته های من است...

Saturday, February 11, 2006

َسبز

او می فهمید..... نیازی به تفسیر نبود.... نه حتی نیازی به کلامی..... او مرا می فهمید... صدایش کردم و کافی بود.... چشمهایش را بست.... می دانستم که می اندیشد.... و من او را دیدم... آن شب... میان ابرها... خودش بود... من... او را .... دیدم... دستم را دراز کردم... و او دست مرا گرفت..... از میان اشکهایم او را دیدم ....

و دریافتم که چه دور بودم... و او چه نزدیک بود....

Sunday, February 05, 2006

ایران من

نقش کنیم بر کوچه ها با خون خویش
جان دهم اما نمیرد خاک من



- دوباره خون ناسیونالیستی من به جوش اومده
.

Insomnia

blogspot
قاط زده! کامنت ها پاک میشن!
.
.
آسوده بخوابید که شبگرد بی خوابی گرفته است
.

Wednesday, January 25, 2006

دارکوب کوچولوی من

دارکوب کوچولوي من..... اون موريانه ها رو نمي خورد... اون شيره تنم و مي مکيد.... شيره برگهامو... شيره ساقه هامو...... دارکوب کوچولوي من....اون نمي دونست... اون هيچي نمي دونست... وقتي مردم ، دارکوب کوچولوي من گرسنه موند.... دارکوب کوچولوي من رفت رو درختاي ديگه.... درختايي که بهش فقط موريانه مي دادند.... درختايي که شيره شونو به هيچ دارکوبي نمي دادند.... دارکوب کوچولوي من هميشه دلش براي شيره تن من تنگ مي شه......
.

Saturday, January 21, 2006

All about the blueَ

یه استراحت طولانی لازم دارم... خیره بشم به لوبیای سحرآمیزم که روزی 1 سانت قد می کشه، تا وقتی موقعش برسه. آوردن چنگ مسئله ای نیست اما من که از پرنده ها زَهره ام می ترکه، با مرغ تخم طلا چیکار کنم؟
.

Sunday, January 15, 2006

Him

کی از گرگ بد گنده می ترسه
.

Thursday, January 12, 2006

One after another....

موج پشت موج..... من که همیشه قد بلند بودم... این موجها انگار از من بلندترند... چرا نمی تونم نفس بکشم.... آب می ره تو ریه هام.... دستامو بالا گرفتم... نوک انگشتام هنوز بیرونه.... یه شاخه... فقط یه شاخه لازم دارم که بگیرم..... آب چقدر شوره... نمی تونم نفس بکشم.... این ماهیا... این کوسه ها... من می ترسم.... یه شاخه فقط یه شاخه به من بدین.... دیگه مهم نیست چه شاخه ای.... فقط اونقدر محکم باشه که غرق نشم.... یه شاخه لازم دارم... یه شاخه محکم.....

I think I'm drowning
Asphyxiated
I wanna break this spell
That you've created
You're something beautiful
A contradiction
I wanna play the game
I want the friction
.
.
You will be the death of me
.
Bury it, I won't let you bury it
I won't let you smother it
I won't let you murder it
.
.
I wanted freedom
Bound and restricted
I tried to give you up
But I'm addicted
Now that you know I'm trapped
Sense of elation
You'd never dream of
Breaking this fixation
.
.
You will squeeze the life out of me
You will suck the life out of me
.
.
Our time is running out
Our time is running out
You can't push it underground
You can't stop it screaming out
.
.
How did it come to this...

Friday, January 06, 2006

با من بیا

Now the drugs don’t work
They just make you worse
But I know I’ll see your face again...
(Richard Ashcroft)

.

Monday, January 02, 2006

بازي

من چشم می گذارم... اگه پیدام کردی من باختم... اگه گم شدم تو بردی... تف به غیرتِ نداشتهِ من اگه جر زنی کنم...
.

يادم باشد

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند.... فقط منم که بیکار نشستم و تماشاشون می کنم...

دو روز مریضی سخت بهم یه چیزهایی رو نشون داد:
1. خانواده ات رو از دست نده چون در نهایت تنها چیزیه که داری
2. رو بقیه زیاد حساب نکن
3. همیشه اوضاع از اونی که هست می تونه بدتر بشه
4. هر شرایط سختی بالاخره یه روزی تموم می شه

پ.ن1. من فعلاً هستم
پ.ن2. آیا من فعلاً هستم
پ.ن3. من می نویسم پس هستم


ناتانائیل ، کاش در تو هیچ انتظاری حتی میل هم نباشد ، و فقط استعدادی برای پذیرفتن باشد. آنچه را که به سویت می آید منتظر باش ؛ - اما جز آنچه را که به سویت می آید خواستار مباش.- جز آنچه داری آرزو مکن... بفهم که در هر لحظه ای از روز ، می توانی مالک خدا ، یا همه ملکوتش باشی.- آرزوی تو از عشق باشد ، و مالک شدنت عاشقانه... زیرا آرزویی که موثر نباشد به چه کار می آید

آندره ژید
مائده های زمینی