دوست ناشناسم... تو که صورتت را اولین بار بعد از مرگت دیدم...سخت است باوراینکه لینکی گوشه صفحه ام دیگر هرگز آپدیت نمی شود... و صفحه سفید تو که آخرینش تبریک سالی بود که ندیدی.......تا نوبت ما کی برسد
Monday, April 16, 2007
Monday, April 09, 2007
Second me
وقت زیادی باقی نمانده
شمارش معکوس
پنجاه دقیقه تنهایی های شبانه
پشت قفل در
خاموش شدن چراغ همسایه
و تردید همیشگی وجود چشمهایی که تو را در تاریکی می پاید
قطرات درشت عرق
و شنیدن صدایی دور که می گفت چه روزهایی رو دارم از دست می دم
سیزده دوازده یازده
استریپری در کار نیست
و نه قوطی های خالی که با نخ کشیده می شود
مروارید های صورتی
Something Borrowed
ام می شود
حریر زرتشت
Something New
و تو که دوری
تو
Something Blue
ام باش
تو که از همه آبی تری
.
شمارش معکوس
پنجاه دقیقه تنهایی های شبانه
پشت قفل در
خاموش شدن چراغ همسایه
و تردید همیشگی وجود چشمهایی که تو را در تاریکی می پاید
قطرات درشت عرق
و شنیدن صدایی دور که می گفت چه روزهایی رو دارم از دست می دم
سیزده دوازده یازده
استریپری در کار نیست
و نه قوطی های خالی که با نخ کشیده می شود
مروارید های صورتی
Something Borrowed
ام می شود
حریر زرتشت
Something New
و تو که دوری
تو
Something Blue
ام باش
تو که از همه آبی تری
.
Labels:
Real Sense
Subscribe to:
Posts (Atom)