در حسرت سالنامهء گم شده و کوک ساعتی که همیشه خراب بود
خیره می شدم به تصویر منعکس شده ام در سیاهی چشمان زنی که روحش را به شهوت می فروخت
به یاد کودکی که برایم فلسفه می نوشت
و دوستم داشت
سکوتم هرگز حرف ناگفته ای برایت نداشت
جز طعم تلخی در دهانم از آجر هایی که با دستان خود چیدی
تا ابد ، تا آسمان...
آن زن ،
زنی که قطره اشکش را به زمین چکاند
زمینی که کسی روی آن نبود
زنِ پنهان در صورتک هایی از جنس پوست و گوشت و خون...
راحتم بگذارید
من نه همینم... و نه همان
.
خیره می شدم به تصویر منعکس شده ام در سیاهی چشمان زنی که روحش را به شهوت می فروخت
به یاد کودکی که برایم فلسفه می نوشت
و دوستم داشت
سکوتم هرگز حرف ناگفته ای برایت نداشت
جز طعم تلخی در دهانم از آجر هایی که با دستان خود چیدی
تا ابد ، تا آسمان...
آن زن ،
زنی که قطره اشکش را به زمین چکاند
زمینی که کسی روی آن نبود
زنِ پنهان در صورتک هایی از جنس پوست و گوشت و خون...
راحتم بگذارید
من نه همینم... و نه همان
.
4 comments:
Man na haminam... Va na hamaan...
Taa abad... Taa aasemaan...
Kooke saat o koodake falsafe nevis...
You touched my soul!!!
I'm trying to find out, The Exact MEtallica Song that might have inspired you with this sick note!
HELL Yeah that There is no Metallica Song!
Ps.: Who Put That Graffity On My Wall? Sayiin HI?!
ANyway... Who stole Your Femininity?
zaman har che bishtar migozarad az khodat dur tar mishavi unghadr dur ke tasviere darune ayene az khodat ro be pardeye adat az un khod midani
Post a Comment