Thursday, January 17, 2008

untold sorrows

تَرک می خورم
می شکافم
می ریزم
امروز
دیروز
گهگاه
.
نمی بینندم
.

Sunday, January 06, 2008

Lost Femininity

در حسرت سالنامهء گم شده و کوک ساعتی که همیشه خراب بود
خیره می شدم به تصویر منعکس شده ام در سیاهی چشمان زنی که روحش را به شهوت می فروخت
به یاد کودکی که برایم فلسفه می نوشت
و دوستم داشت
سکوتم هرگز حرف ناگفته ای برایت نداشت
جز طعم تلخی در دهانم از آجر هایی که با دستان خود چیدی
تا ابد ، تا آسمان...
آن زن ،
زنی که قطره اشکش را به زمین چکاند
زمینی که کسی روی آن نبود
زنِ پنهان در صورتک هایی از جنس پوست و گوشت و خون...
راحتم بگذارید
من نه همینم... و نه همان
.