Sunday, May 24, 2009

Dear Diary, today was...

شیر آب را بست. حولهء سبز رنگش را پوشید و حولهء نارنجی اش را پیچید دور موهایش. فنجانی قهوهء داغ برای خودش ریخت، سی دی اِسلو جَز محبوبش را گذاشت داخل دستگاه و نشست جلوی آینه. جرعه ای از قهوهء خوش طعمش مزمزه کرد و پک آرامی به سیگارش زد و در حالیکه با برس نرمی، سایهء طلاییش را روی پلکش می کشید، فکر کرد که خوشبختی می تواند همین چیزهای ساده ای باشد که گاهی اصلاً به چشم نمی آیند. زن به تصویر خودش در آینه نگاه کرد و لبخند زد. زخم خشک شدهء کنار لبش کشیده شد و به سوزش افتاد. زن باز هم لبخند زد

12 comments:

فرشاد said...

نيلي كه بدبخت ورشكسته شد. كلاه برداري نكرد كه. ما هم البته دستمون در همون پوست گردو هست. اسم بچه رو ميخوان بذارن فريال. مافيا واقعا عالي بود. روزي يك ساعت آدم رو شاد ميكرد.

فرشاد said...

يادم رفت كامنت هم بذارم فقط جواب دادم.تصوير خوبي بود، حتي اگر اون زخم هم نبود. من دوست دارم فكر كنم از زمين خوردگي يا تصادف ماشين ايجاد شده باشه. هر چند تو حتما نظرت اين نيست.

Artless said...

قهوه - درد - آب گرم - اشک

سین said...

چه خوب بود آخرش

neda mone said...

Is it just me or does anyone else feel like she's been beaten?

[re:] Bing!? Impossible is nothing!

دخترو said...

خوشبختی های کوجک و دلچسب... خوشبختی هایی که در عین بدبختی اتفاق می افتند

ایمان. الف.خلیفه said...

من هم چون با هرگونه خشونت مخالفم مثل فرشاد فکر میکنم. شاید هم مواد آرایشی به پوست خانم نساخته بعدشم جاشو خاروندن، زخم شده!!! خانم به این سانتی مانتالی که نباید زخم و زیلی باشه!!

FM said...

بله بله

Bingala said...

Can be but happiness is whatever happens to us at any given moent :)

Bingala said...

Can be but happiness is whatever happens to us at any given moent :)

UnSpoken Dream said...

That's the way to deal with it all, a little smile that reminds us of our pain!!!!

Anonymous said...

نمی دونم می دونی این چه قد می تونه ناراحت کننده باشه
؛
یا نه
.