Wednesday, January 25, 2006

دارکوب کوچولوی من

دارکوب کوچولوي من..... اون موريانه ها رو نمي خورد... اون شيره تنم و مي مکيد.... شيره برگهامو... شيره ساقه هامو...... دارکوب کوچولوي من....اون نمي دونست... اون هيچي نمي دونست... وقتي مردم ، دارکوب کوچولوي من گرسنه موند.... دارکوب کوچولوي من رفت رو درختاي ديگه.... درختايي که بهش فقط موريانه مي دادند.... درختايي که شيره شونو به هيچ دارکوبي نمي دادند.... دارکوب کوچولوي من هميشه دلش براي شيره تن من تنگ مي شه......
.

Saturday, January 21, 2006

All about the blueَ

یه استراحت طولانی لازم دارم... خیره بشم به لوبیای سحرآمیزم که روزی 1 سانت قد می کشه، تا وقتی موقعش برسه. آوردن چنگ مسئله ای نیست اما من که از پرنده ها زَهره ام می ترکه، با مرغ تخم طلا چیکار کنم؟
.

Sunday, January 15, 2006

Him

کی از گرگ بد گنده می ترسه
.

Thursday, January 12, 2006

One after another....

موج پشت موج..... من که همیشه قد بلند بودم... این موجها انگار از من بلندترند... چرا نمی تونم نفس بکشم.... آب می ره تو ریه هام.... دستامو بالا گرفتم... نوک انگشتام هنوز بیرونه.... یه شاخه... فقط یه شاخه لازم دارم که بگیرم..... آب چقدر شوره... نمی تونم نفس بکشم.... این ماهیا... این کوسه ها... من می ترسم.... یه شاخه فقط یه شاخه به من بدین.... دیگه مهم نیست چه شاخه ای.... فقط اونقدر محکم باشه که غرق نشم.... یه شاخه لازم دارم... یه شاخه محکم.....

I think I'm drowning
Asphyxiated
I wanna break this spell
That you've created
You're something beautiful
A contradiction
I wanna play the game
I want the friction
.
.
You will be the death of me
.
Bury it, I won't let you bury it
I won't let you smother it
I won't let you murder it
.
.
I wanted freedom
Bound and restricted
I tried to give you up
But I'm addicted
Now that you know I'm trapped
Sense of elation
You'd never dream of
Breaking this fixation
.
.
You will squeeze the life out of me
You will suck the life out of me
.
.
Our time is running out
Our time is running out
You can't push it underground
You can't stop it screaming out
.
.
How did it come to this...

Friday, January 06, 2006

با من بیا

Now the drugs don’t work
They just make you worse
But I know I’ll see your face again...
(Richard Ashcroft)

.

Monday, January 02, 2006

بازي

من چشم می گذارم... اگه پیدام کردی من باختم... اگه گم شدم تو بردی... تف به غیرتِ نداشتهِ من اگه جر زنی کنم...
.

يادم باشد

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند.... فقط منم که بیکار نشستم و تماشاشون می کنم...

دو روز مریضی سخت بهم یه چیزهایی رو نشون داد:
1. خانواده ات رو از دست نده چون در نهایت تنها چیزیه که داری
2. رو بقیه زیاد حساب نکن
3. همیشه اوضاع از اونی که هست می تونه بدتر بشه
4. هر شرایط سختی بالاخره یه روزی تموم می شه

پ.ن1. من فعلاً هستم
پ.ن2. آیا من فعلاً هستم
پ.ن3. من می نویسم پس هستم


ناتانائیل ، کاش در تو هیچ انتظاری حتی میل هم نباشد ، و فقط استعدادی برای پذیرفتن باشد. آنچه را که به سویت می آید منتظر باش ؛ - اما جز آنچه را که به سویت می آید خواستار مباش.- جز آنچه داری آرزو مکن... بفهم که در هر لحظه ای از روز ، می توانی مالک خدا ، یا همه ملکوتش باشی.- آرزوی تو از عشق باشد ، و مالک شدنت عاشقانه... زیرا آرزویی که موثر نباشد به چه کار می آید

آندره ژید
مائده های زمینی