Wednesday, February 20, 2008

Samantha, Sabrina, Khozeymeh

باز می اندیشم به زنی که دامن کوتاه می پوشید و موهای مشکی داشت ، همان که روی تخت دراز می کشید و بلند بلند می خندید
و بعد می اندیشم به تو که می اندیشی به زنی که دامن کوتاه نمی پوشید یا شاید هرگز دامن نمی پوشید و موهایش مشکی نبود. همان که روی تخت دراز می کشید و بی صدا می گریست
تختی که زیر آن افعی کوتاه قدی چنبره زده بود. افعی کوتاه قدی که روزانه حمام می کرد و بیهوده می خندید
چشمهایت را باز نکن... سالهاست که هیچ زنی روی تخت نیست
حتی افعی هم رفته
ردی از بزاق خشکیده اش زیر تخت مانده
من هم نیستم و موهای هیچ زنی دیگر مشکی نیست
.

5 comments:

Anonymous said...

مرسی شبنم جون
به دلم نشست ..

Anonymous said...

خیلی خوب بود به قول خودت مثل همیشه.

Anonymous said...

چه انشاي زيبايي

Tasvir Yek Zan... said...

ye kami khakestarieeeeee boye tars mideh, tarsi ke vojode kharje nadareh ama adam uno baraye khodesh misazeh

Anonymous said...

Salam shabnam khanoom , kheili khoshhal shodam ke be man sar zadin va kheili khoshhalam az didan e to doost e ghadimi