Wednesday, December 31, 2008

سرما در سرما ، گرما در گرما ، زن در اتاق

زنِ فراموش شده
تو که تنهایی هایت را به تنهایی سپری می کنی
تو که نادیده تر از همیشه ای
در کجای این هیاهو ، در کجای این سکوت
به رسم همیشگی "عروسی مردگان" اَت
کجا بیابمت
تو که منی و بی منی
تو که آواز قلبت نشنیده می ماند ، تو که درمانده و در راه مانده ای
در کجای غربت دائمت بیابمت
زنِ فراموش شده
تو که اشکهایت ارزان است و دستهایت بی انتها
چرا صدایت نمی کنند...
.

4 comments:

Artless said...

امـا خـوب اسـت کـه ایـن زن فـرامـوش شـود. گـاهـی خوشحال می شـوم که مـردم خـدا را فرامـوش می کـنند ، لااقل اینگونه خرابش نمی کنند...

Anonymous said...

زیبا بود

Tasvir Yek Zan... said...

welcome back

Man said...

Shayadam ke sedaayash mikonand vali gooshaasho gerefteh nemishnaveh! Na?!