Saturday, April 22, 2006

مثل ذغاليه که زير خاکستر.....

پيچکها از ذهنم بالا مي رن...
بعضي وقتها خنک و با صفااند... اما مارمولک مي ذارن... اين مارمولک ها بعضي وقتها اذيت مي کنن...
فکرم و از کار انداختند... حالا ديگه نمي دونم با اين
Turn on ها
و
Turn off ها
چطور برخورد کنم
تيک تيک ساعت تند تر شده
و رشد پيچک ها سريعتر....
پيچک ها از ذهنم بالا مي رن و
ريشه هاشون رخنه مي کنه تو روحم...

23 comments:

Anonymous said...

گاهی نمیدونم این مارمولکهان که اذیت میکنن یا پیچکی که میپیچه
...
فقط گاهی
گاهی طولانی
چیزی اذیت میکنه

Anonymous said...

One thread
One line
That runs through our lives

It swirls and fades...

Anonymous said...

it's always like that!
boring!
im updated !

Iranian idiot said...

اين آدما هستن كه تورو
آن و آف مي كنن!

Anonymous said...

are midoonam chi migi
ama karish nemishe kard ie tasmim migiri va sad dar sad zash pashimoon mishi ama shaiad behtarin tasmimi bashe ke dar oon lahze gerefti

Anonymous said...

sampashi ke mikoni enghar fayedei nadare bad juri rekhne karde ast

Anonymous said...

behtarin rahesh ine ke az tah bechinisho ba ye sampashi marmolakaram az bein bebari...

Anonymous said...

behtarin rahesh ine ke pichakaro az tah bekanishono marmolakaram ba ye sam pashi bokoshishon...

Anonymous said...

behtarin rah ineke ye sam pashi haesabi bokoni o marmolakaro bokoshi...

Anonymous said...

سد چشمانم شكست ......روزگارم تر شد ....گريه از عمق وجودم رد شد ....تنم از باور رويا تب كرد ...كاشكي رويا بود ....نه حقيقت دارد ....آنچه از چشمه چشمم جاري است ...پيچك احساسم.... به تنت مي پيچد ....و تو بي احساسي ....کاش می خنديدی ....کاشکی می مردم ........

(:خودم )

Maryam said...

همت کن و پاد زهر بساز

Maryam said...

همت کن و پاد زهر بساز

Anonymous said...

salam manam bahat movafegham ba pichakhay tanide shode dar tar hay maghzi chi kar bayd kard?
من یه مطلب جدید آپ کردم منتظرتون هستم

Anonymous said...

اي بابا ....اگه نبوده كه فرهاد بد بخت ..تنها تو كوه نمي مي مرده ....

koooootah said...

آتش دل...توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

Anonymous said...

شبنم عزيزم، خواهش می کنم از دست من دلگير نباش، قرار بر اين بود که يک هفته بيشتر بمانم امّا نشد و خيليها را نديدم و خيلی کار ها را نکردم. اگر تلفنت را بدی بهت زنگ می زنم و برات تعريف می کنم....در ضمن اگر شماره موبايل ايرانت را بدی می تونيم اس ام اس بازی کنيم. می بوسمت و خواهش می کنم منو ببخش

Anonymous said...

میدونستی پیچک ها هیچ وقت زرد نمیشن ؟
البته منم نمیدونم! حدس میزنم!

Anonymous said...

doste nazanin nadideham
tazeh peydayat kardam amadam az lotfat bekhater be khater dashtane jensiyat-e-gomshodeh tashkor konam ke linke an ra kenar safeat gozashteyi . mamnoon

Anonymous said...

سلام.وقت بخیر...شرمنده.فکر میکردم که براتون نظرم رو راجع به این پست گفتم.همش میومدم و میدیدم که پست جدیدی ننوشتین.الان همخواستم بگم که کم پیدا شدین!چیزی شده؟خیلی وقته از شما و ندا خانم خبری نیست!!!با کمال تعجب دیدم که کامنتی نداشتم...نگین که پیجکها توی روحتون رخنه میکنن.ولی گاهی این مارمولکها بیشتر انسان رو عذاب میدن...امیدوارم که از شر این مارمولکها و بانی شون که پیچکها باشن همیشه در امان باشین.لطفاً یه خبری هم از خودتون به ما بدین.نگرانتون شدیم...خوش باشید و موفق...

Anonymous said...

The Forgotten

Anonymous said...

اينا كه نوشتي ، آخره توهمه خداييش .

Anonymous said...

من از مارمولک ها بدم میاد :(

Anonymous said...

من روح ندارم... پیچک ها میرن تو گوشم