خدایا از تو متشکرم كه به من مژه های بلند دادی. گر چه صاف و بور هستند ولی باز هم متشکرم كه فکر اختراع ریمل و فرمژه را به سر آدمها انداختی تا مژه های من دیده شوند. خدایا از تو متشکرم كه به من یک ماشین سیاه دادی كه از گرد و خاک ساختمان همسایه هر روز بی توجه به کارواش دیروز خاکی بشود. چون حتی با ماشین خاکی و کثیف هم خیلی راحت تر الان به پاسداران گلستان هشتم می روم. همچنین از تو متشکرم كه کلوچه فومن را آفریدی تا من در مواقع تنبلی به جای صبحانه بخورم. ضمنا من سی و یک سالگی را دوست دارم اما ممنونم كه گاهی به فکر بعضی آدمها می اندازی كه بگویند بیست و چهار ساله به نظر می رسم. احساس خوبی است. مرسی.
پ.ن. دعاهای روزانه ، گهگاه از همین بلاگ
13 comments:
ینی من عاشق این دعای وزانه ت شدم:*
روزانه بود اون بالاییه. تایپ نشد ر
دوست بیست و دو ساله ام. ای کاش آن خدای مژه آفرین ساکن پاسداران، کمی پر کار ترت کند!
عااااااااااااشقتم...عاااااالی بود
شاین، ما تورو گشنه و بیمژه و خاکیم قبول داریم... حتی اگه تو بوستان هشتم یا آذرمینا باشی!
وای وای....من خودم بلاگم را باز نمیکنم...تو چرا باز میکنی
:))
ولی تلنگر را زدی که برگردم....تنبل شده بودم یا گیج برای نوشتن و ننوشتن
لایک دستی برای دعاهای روزانهات حتی :دی
اون دعا بود که آدم رو رستگار میکرد؟ من ترجیح میدم بیشتر وقتا فحش بدم تا قربون صدقه برم!!!
love this new part... especially love it that you look no more than 24
خوبه که وقتی حس خوبی داری به خدا سر بزنی....
اون حس خوبه رو خودت می دونی چجوری ترجمه کنی، دوس داشتم این عبارت رو به کار ببرم
:)پس اين كلوچه ها بين المللي اند
من هم.خصوصا این آخریشو
نميدونم ولي من اگربراي اولين برخورد ازنوع سوم بايد بگم از سنت بيشتري بنظر مي رسي وشايد همين دائما اذيتت كنه
Post a Comment