هی دختر ، اینبار با تو حرف می زنم. جا موندی دختر ، از خودت جا موندی. نشناختی دختر ، خودت و نشناختی. ندیدی دختر ، زندگی رو ندیدی. حقیقت ها رو ندیدی. بیا دست من و بگیر. من راه صد ساله رفتم. من از زمین به ته چاه رفتم و برگشتم. من دایره آبی رو از اون ته بالای سرم دیدم. من آسمون واقعی رو وقتی برگشتم بالا دیدم. حالا نوبت توئه دختر. تو اونجا نمی مونی. نه تا وقتی که من هستم. بیا اینجا. دست منو بگیر. راه سخت و درازی داریم.
بپوش کفشات و ... وقت رفتنه... وقت بلند شدن..
.
4 comments:
age mokhatabe inha man budam khub mishod
چه حس عجیبی توی این کلماتت بود
ته دلم را یه جوری کرد
:)
منو یادت می یاد
sorrowgalaxy.blogspot.com
ama man nemikham ba tu biam man mikham khudam hamaro befahmam tu akhare dastano miduni, ama man mikham khodam behesh beresam shayad in tajrobeh dubareh hese zendegi berizeh tu ragham
Post a Comment