ديشب خوابتو ديدم. يک باغ بود و يک ميز بلند برای شام چيده بودند توش. هوا گرگ و ميش بود ومن و تو روپوش مقنغه راهنمايی تنمون بود. مامانت هم بود. مهمانی را او ترتيب داده بود. من خوشحال بودم که اومدم باغ شما....ديگر يادم نيست. دلم برات تنگ شده. من اواسط فروردين می آم. تو هستی؟
15 comments:
اعتراف مي كنم هيچي نفهميدم
حالا فهميدم فوقالعاده بود
راز داوينچي.............
نباش اگه ارزشش و داشت بايد بهتر از اين رفتار مي كرد
vase ziri:
" hamishe mikhastam eteraf konam jayi ke darkoob nabashe & kalagh faravoone..."
تهنا تهنا؟؟
خوب قر ميديا!
يه نمه هد بنگ هم قاطيشه!
مي دوني؟ جالب اينجاس كه ميشيني پشت كامپيوتر دوست محترم كامنت مي گذاري
بعدش كيبوردو ميدي دست اون ميگي: بيا دوست جون تو هم بنويس!!!
راستي از اسم «نور علي» خوشت مياد؟
سلام! منظورم همون كامپيوتر خودت يا دوست ننن ححح!!! مون بود!
آخه آي پي تون يكي بود... گفتم... جريان نورعلي رو شخصا بهت مي گم!
have fun babe !!
ديشب خوابتو ديدم.
يک باغ بود و يک ميز بلند برای شام چيده بودند توش. هوا گرگ و ميش بود ومن و تو روپوش مقنغه راهنمايی تنمون بود. مامانت هم بود. مهمانی را او ترتيب داده بود. من خوشحال بودم که اومدم باغ شما....ديگر يادم نيست.
دلم برات تنگ شده. من اواسط فروردين می آم. تو هستی؟
هی پسر عجب دنسی :)خوش بگذره :)
من هم دوست داشتم عزیزم اما من 19 تهران نیستم...متاسفانه!واقعا متاسفم
من دوست دارم بيام. اگه شرايط جور بشه حتما ميام. من هم خوشحال ميشم (:
سلام من یه پست جدید گذاشتم خوشحالم می کنی اگه بیایی
تصوير گويايي بود كاش يه نفر هم اونو مي ديد
to miyay 19???
قرار جالبیه ..نوزدهم اسفند منظورمه اما متاسفانه نمی تونم شرکت کنم به دلیل اینکه ایران زندگی نمی کنم ...اما امیدوارم که موفق باشید
سلام ...لطفا آخرين شعرم رو بخون ......برام ياد داشت بذار ...ممنون
Post a Comment