و هنگامیکه قورباغه سبز آرزوی شاهزاده زیبا را برآورده کرد ، بوسه مقرر از وی طلب نمود تا وی را از شر طلسم جادوگر ناکس شهر زمردها برهاند. شاهزاده که جز آن چاره نمی دید لب بر لبان لزج قورباغه نهاده و بوسه سختی از وی بربود چنان که آسمان غرید و زمین سریعتر چرخید و به ناگاه صاعقه ای از میان ابرها پدید آمده ، شاهزاده زیبا را به قورباغه زرشکی چاقی با لبهای کلفت مبدل نمود.
قورباغه سبز که اوضاع چنین بدید ، آه از نهادِ سبز وی برآمده سکته ناقصی بزد و در دم فلج شد. قورباغه زرشکی کمی تامل نمود، سپس قورباغه سبز بر ویلچر نهاد و برفت و تا آخر عمر با وی شاد بزیست و توله قورباغه های بسیار پس انداخت.
Monday, February 02, 2009
Love Happens
Labels:
داستان که چه عرض کنم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
13 comments:
شدیداً منو یاد داستان shrek & Fiona انداخت :دی
وووی چرا کامنتم به به هم ریخت؟
با خودم فکر کردم ماچ کردن لب لزج هم باید واسه خودش دنیایی داشته باشه
خاک تو سرم ، چرا دلم خواست یهو ؟؟؟؟
نتیجه ی اخلاقیه داستان اینه که یه بوس دنیایی رو زیرو رو میکنه. اتفاقات عشقی کارتونی رو دوس دارم
نهههههههههههههههههه این چی بود اخه؟
میخوام 100 سال توله پس نندازن
واقعا من شرمنده ام که قابلیت های تو رو دست کم گرفته و یادم رفت که تو هر جا بری بر می گردی
این داستان که چه عرض کنم ات هم باحال بود
ادمی می فهمد که هنوز هم در این دنیا لاو هپنز
...ای بابا
ارادت.
يه موسيقي متن هم ميخواد زندگي اين دو تا قورباغه! و يه مصاحبه تلويزيوني با قورباغه ي زرشكي كه ازش بپرسن چطور اينقدر فداكاري ميكني و با اين قورباغه روي ويلچر زندگي مي كني؟!
يك پيشنهاد برات دارم . همون داستان رو كامل كن يعني روش كار كن برام اي ميل بزن . با دقت مي خونمش نظراتم توش بهت مي گم .
خوشبختانه با اینکه سالها از عصر آمیگا و کومودور می گذره، هنوز هم در دنیا ابر قورباغه ها وجود دارند
هی چه باحال اینوری کردیش همیشه اونوری تموم می شد به این میگن یه انسان خلاق!
قشنگ بود عزیزم. مرسی دوست جون
:)
Post a Comment