.
Thursday, December 27, 2007
Monday, December 24, 2007
جادوگرِ خستهء من
مِترم کجاست ، خط کشم کجاست
چشمهایت زرد و پر عمق
مترم کجاست ، خط کشم کجاست
صدایت زیر پوستم
دستت روی آینه
چراغ را خاموش کن ، بگذار بهتر ببینمت
چشمانم به عقب
پاهایم به جلو
مترم کجاست
خط کشم کجاست
رَدّت کجاست
.
Thursday, December 20, 2007
kill'em all
زیر درخت تنومند گردو
مردی بر دار آویخته
مردی با شقیقه های سفید
و بوی گیلاس
یا جوانی با ریش تُنُک
و بوی کنیاک
و زنی با لباس سفید که آرام و آهسته
می رقصد و می چرخد
به دور جسد آویخته
با ریش تُنُک و گیلاس کنیاک
یک خط سیاه روی اسمی بر صفحه کاغذی که هنوز هزاران اسم سفید دارد
- آه لباس سپیدم چروک شد
چروکی دیگر از صورتم محو شد
.
Sunday, December 09, 2007
Endless Fear.....
نگاه پر رنگ من
.
.
گیسوان بی حرکتم در زیر بادی که سالهاست نمی وزد
نوای آبی ویلن و پنجره خالی
.
.
سکوت من و
مرگی که تو را آهسته از من می گیرد
.
.
من و
چشمان ناپاک مردان شهرم
.
.
Monday, November 26, 2007
و چشمهایم
و حلقه سیاه
توجه شما را
از سیاهی آنچه می اندیشم معطوف می دارد
.
.
خوب است
این را دوست دارم
.
Monday, November 19, 2007
Fortune , Fame , Mirror vain , Gone insane , but the memory remains....
.
Tuesday, November 06, 2007
Never Ending Dream
کو فرصتی برای زیارت دوباره آبی ترینها... خیره به عمق یک نفس عمیق شاید کمی کمتر یا بیشتر و تماس یک لحظه زیر مادیات و کاغذ ناچار. می نویسم روی کاغذ یا دستمال که چرا و چگونه و چقدر طول خواهد کشید زیارت آبی ترین ها که کوتاهتر از یک نفس و طولانی تراز یک عمر به باد رفته است... و بعد سالهای بدون آبی و بی رنگ و در سطح و بی عمق در پیش رو و فکر لغزیدن سکه ها... و باز خواب می آید از نوع دوم که بدون لذت روبای آبیست و فقط عذاب انتظار ثانیه هاست که دوخته شده اند و فردای مرکزی را دورتر و دورتر نشان میدهند... و آن احساس عجیب که گویی اعضای بدنت متعلق به زمان و مکان دیگریست و باز صدای نا همگون بلند و خواب و خواب و بیهودگیهایی که هرگز به آنها دل نخواهی داد و نخواهی بست و نخواهی دید و نخواهی کرد
من منتظر معجزه ای پر صدا هستم. به آبی ها فکر نکنم. فکر نکنم. رهایی از دنیای غیر متعلق. عمرم کوتاهتر می شود و باز بی خبری ام فریاد می کشد. هستم اینجا در اشتباهات مکرر و مکرر و تکرار و تکرار. اینجایی که مکانی نیست و نه زمانی و متعلق به من نیست و نه من به آن. سرمای تیزی در رگهایم می دود.. زیر پوستم. خونم یخ میزند و ترک می خورد
می ترسم، دلهره دارم، و با اینکه می ترسم و دلهره دارم هنوز سرخوشم. سرخوش و مست از لذت ظریفی که زیر پوستم می دود و مرا به چهارده سالگی بر می گرداند
پیرم، خسته ام، و با اینکه پیر و خسته ام سرمست و لبریز چهارده سالگی ام. و امروز حتی غم پیری و خستگی در من راه نمی یابد. راه بیست و نه ساله ای را در پنج دقیقه طی کردم و با اینحال با خیال و بی خیال، امروز امروزم
سالها می گذرد و دیگر سر خوشی نمانده..سوزشی در گلویم.. قرصم.. آبم.. و آبنبات نعنایی.. امروز بر خلاف همیشه گرمم است.. تب می کنم. فکر می کنم. به تب فکر می کنم. به آن تبهای دیگر فکر می کنم. به جنگ فکر می کنم. به رفتن و نماندن و نبودن و دیگر هرگز ندیدن. به آنها فکر می کنم. به چهارده سالگی. به چیزهای همیشگی فکر می کنم. به چیزهایی که هرگز فکر نمی کنم فکر می کنم. به طعم تلخ اکالیپتوس
...چهارده ماه بعد...فردای مرکزی هرگز نیامد...
چشم آدمها بسته
.
Wednesday, October 17, 2007
and the journey begins...
هی دختر ، اینبار با تو حرف می زنم. جا موندی دختر ، از خودت جا موندی. نشناختی دختر ، خودت و نشناختی. ندیدی دختر ، زندگی رو ندیدی. حقیقت ها رو ندیدی. بیا دست من و بگیر. من راه صد ساله رفتم. من از زمین به ته چاه رفتم و برگشتم. من دایره آبی رو از اون ته بالای سرم دیدم. من آسمون واقعی رو وقتی برگشتم بالا دیدم. حالا نوبت توئه دختر. تو اونجا نمی مونی. نه تا وقتی که من هستم. بیا اینجا. دست منو بگیر. راه سخت و درازی داریم.
بپوش کفشات و ... وقت رفتنه... وقت بلند شدن..
.
Monday, October 08, 2007
Another crack in the wall
حاج مصطفی بارون گرفته... آتیش داری؟
.
Tuesday, September 18, 2007
Pitter-Patter
زخم های کهنه بی صدا.....هیس....
خیار و کتلت پنهان در کیف قهوه ای
دندون درد شش ماهه و دندون درد سه روزه
بوی تازگی زخم های نمرده فراموش نشده
Lack of Fairness
بوی تعفن زندگیِ اگی
کیف هرمس و کفش پرادا
دلتنگی یار دور
far away soul mate
یاد ساحل و سوسیس مائده و آبجو در قوطی ردبول
پنج ورق نامه زرد توی کیف لپ تاپ و دغدغه نداشتن تمبر و پاکت
جلسه های تمام نشدنی طبقه پنج
پنج نفرت از پنج پدیده بی ربط
و غصه کم بودن و نبودن و بیشتر نشدن
امروز... نه چندان متفاوت از هر روز
...پیری در راه است...
.
Monday, September 10, 2007
Solitude
من به مرگ نزدیک نیستم
و نخواهم بود
و نخواهم شد
و نخواهم رفت
و خواهم زیست
روزی..... دور از پس روزهای قهوه ای
بعد از پیچک های تنگ
شبی که آفتاب بلند شود
نه کسی نگاهم کند
نه من کسی را
من باشم و آفتاب
آفتاب باشد و آب
و سبز هم .....
.
Monday, August 13, 2007
The Grass Was Greener
برگ سبز
برگ سبز سبز
رگ های شقیقه و طپش مردمک ها... ساعت یک و ده دقیقه... جمعیت محو شده و سکوت شب... صدای ناله هژبر و گربه نر خانم دکتر... از اون لحظاتی که "بی خیال این عشق محال" و
"High Hopes"
هردو یه جور خلسه میدن. صد سال می گذره و ساعت یک و ده دقیقه است... چهار قدم جلوتر روی میز چوبی ساعت نه و پانزده دقیقه است... فرقی هم نمی کنه...
حوله حمام آویزون به در کمد که شبح کابوسهای شبانمه ، امشب یه پیله ابریشم...
ساعت یک و ده دقیقه است یا نه و پانزده دقیقه.... دوباره سکوت.. دوباره صدا.. دوباره باریکو ... دوباره ابریشم... دوباره
Soie
"رنجی شگفت انگیز است
مردن از غم غربت عشقی که هرگز با آن نخواهی زیست"
آله ساندرو
برگ سبزم... سبز برگم...
.
Wednesday, July 18, 2007
چگینی - 112 ابو سعید
Monday, April 16, 2007
rephrased
Monday, April 09, 2007
Second me
شمارش معکوس
پنجاه دقیقه تنهایی های شبانه
پشت قفل در
خاموش شدن چراغ همسایه
و تردید همیشگی وجود چشمهایی که تو را در تاریکی می پاید
قطرات درشت عرق
و شنیدن صدایی دور که می گفت چه روزهایی رو دارم از دست می دم
سیزده دوازده یازده
استریپری در کار نیست
و نه قوطی های خالی که با نخ کشیده می شود
مروارید های صورتی
Something Borrowed
ام می شود
حریر زرتشت
Something New
و تو که دوری
تو
Something Blue
ام باش
تو که از همه آبی تری
.
Thursday, February 22, 2007
Safety
تنهایی فیلم
موسیقی من
چشم آدم ها بسته
من
کلید
...لحظه قفل شدن در...
آدم های بدون چشم
و محو شدن نفرتم از نگاه های بیگانه
.
Thursday, February 01, 2007
Thursday, January 25, 2007
بازی پنج تایی
خلاصه
من از پرندگان به خصوص کلاغ ها به حد مرگ می ترسم
من به شدت مودی و چند شخصیتی ام در هر موردی که فکرش و بکنین
من اولین بار در شش سالگی عاشق شدم
برعکس اونچه در وبلاگم دیده می شه من آدم غمگینی نیستم فقط اصولا وقتی غمگینم نوشتنم بیشتر میاد