یادم میاد یه روزی یه ون داشتم... یه ون بزرگ که باهاش همه دنیا رو می گشتم... توش یه خونه کامل بود... یه تخت خواب و دو تا مبل... یه آشپزخونه کوچولو و یه حموم... همه جا می رفتم..... دنیا رو می گشتم و یه دنیا خوشبخت بودم...
حالا دیگه ندارمش... اونقدر ندارمش که خیال می کنم شاید اصلاً نداشتمش...
امشب جاده شمشک توهم عجیبی داشت.... کوه ها تو تاریکی می اومدند طرفم.... انگار تو کوه ها فرو می رم.... اما هرچی جلو می رفتم باز همونجا بودم....
سه روزه حرف نمی زنم....سه روزه نمی بینمشون... سه روزه ندارمشون....
فقط می خوابم و می خوابم.... می خوابم و می بینم... می بینم که یه عروسک مو فرفری دارم... می بینم که بوی کاج میاد.... می بینم که ون ام سر جاشه.... می بینم که یه گربه قهوه ای تو بغلم می خوابه... می بینم که چشمام آبی اند... آبی...آبی...
خواب می بینم که بیدارم و هیچ جا ترسناک نیست.... بیدار می شم و می ترسم.....
باز تاریکه... باز توهم دارم.... باز صدا میاد...
بوی کاج نمیاد... عودهام تموم شدن... بوی آهن میاد... کاش تو کوهها فرو می رفتم بعد اونجا پرِ کاج بود...
چشمام داره سنگین می شه...
دارم می رم به دنیای کاج ها....
.
حالا دیگه ندارمش... اونقدر ندارمش که خیال می کنم شاید اصلاً نداشتمش...
امشب جاده شمشک توهم عجیبی داشت.... کوه ها تو تاریکی می اومدند طرفم.... انگار تو کوه ها فرو می رم.... اما هرچی جلو می رفتم باز همونجا بودم....
سه روزه حرف نمی زنم....سه روزه نمی بینمشون... سه روزه ندارمشون....
فقط می خوابم و می خوابم.... می خوابم و می بینم... می بینم که یه عروسک مو فرفری دارم... می بینم که بوی کاج میاد.... می بینم که ون ام سر جاشه.... می بینم که یه گربه قهوه ای تو بغلم می خوابه... می بینم که چشمام آبی اند... آبی...آبی...
خواب می بینم که بیدارم و هیچ جا ترسناک نیست.... بیدار می شم و می ترسم.....
باز تاریکه... باز توهم دارم.... باز صدا میاد...
بوی کاج نمیاد... عودهام تموم شدن... بوی آهن میاد... کاش تو کوهها فرو می رفتم بعد اونجا پرِ کاج بود...
چشمام داره سنگین می شه...
دارم می رم به دنیای کاج ها....
.