روز بدیه............. زدم بیرون از شرکت....شوکا....میزهای آشنا...عکسهای آشنا.....صداهای آشنا.....حس آشنا.... همه چی همونه که بود.... فقط منم که عوض شدم.....
چقدر دیگه طول می کشه؟...... خسته ام....گم شدم...انگار صد سال گذشته...انگار خواب بوده...هیچی یادم نمیاد.... چرا بهم ریخته... چرا شدم یه کاغذ سفید.....نوشته هام کجا رفتن... می خوام بنویسم از حال خرابم... از طعم تلخ 27 سالگیم که دارم می چشم و می چشم و می چشم و نمی فهمم.... چشمام و رو هم می ذارم و یادم نمیاد کیم..... کجام..... چی می خوام.... حسم کجا رفت... عشقم کجاست.... روحم و کجا برده اند..... چرا ساعت ها و روزام اینقدر تند می گذرند... چرا گاهی اوقات اصلاً نمی گذرند.... این شب و روزها مال منند؟.... این موسیقی چقدر نوازشم می کنه.... نمی شناسمش.... اما یه جوری آشناست.... انگار یه روزی...یه جایی... یه رابطه ای... یه حسی... یه درکی.... آدمهای شوکا همه راحتند.... حرفها همه راحتند.... آقا کیا که همیشه لبخند می زنه و آقای مقدم که نیومده و دلم گرفته و منم که اینجام و تنهاییام و حوالی کافه شوکا پشت میز بیژن جلالی که بود و امروز نیست و منم که بودم و امروز هستم و فردا هم هستم و انگار که ابدی شدم و مرگ به سراغم نمیاد و خسته شدم و از نقطه ها بیزارم و دلم می خواد فریاد بزنم و بنویسم و بنویسم و بنویسم و صبح بشه و بعد شب بشه و بازم صبح بشه و اون فردایی که ازش می ترسم دیگه نیاد...... بذار بنویسم از هوای سرد و از نون و پنیر و از موهای آشفته آقای مقدم که اومد و دلم بیشتر گرفت که نمی تونم بهش بگم که کافه شو از همه جای دنیا بیشتر دوست دارم که روزهای اماراتم تو استارباکس حسرتشو می خوردم و الان که اینجام و بغض دارم و دیوونه شدم و هنوز می فهمم و دلم می خواد داد بزنم و به همه بگم که بغض دارم و بگم که بدبختم و هیچکس نمی فهمه که این دختر بزک کرده با موهای طلایی و ناخن های سرمه ای چقدر دلش می خواست یکی از شماها بود و نیست و نخواهد شد....
بذار نفس بکشم بذار آروم شم و لبخند بزنم و حس کنم و نفس بکشم که شاید نفسهام یه روزی تموم شه که ابدی نباشم می خوام نفس بکشم و این نفسهای ذخیره شده رو بدم بیرون که رویین تنم نکنن و ابدیم نکنن که هی ذجر بکشم و ضجر بکشم تا یادم بیاد که کدومش درست بود....
خدا هم نگاهم نمی کنه و غریبه ها میان تو شوکا و می خوام درو قفل کنم که نیان و من همینجا بمونم تا روز موعود نیاد و کسی دنبالم نگرده و پیدام نکنه و بمونم تو خودم و بیرون نیام.....
نفس که می کشم دود سیگار آروم از دهنم میاد بیرون و نمی خوام این موسیقیو بشنوم و نمی خوام یادم بیاد که
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
و واقعیت داره و دیده نمی شه و تموم نمی شه و باز من خرابم و داغونم و باز فکر می کنم و فکر می کنم و فکر می کنم......
دلم تنگ کسی نیست
دلم تنگِ خودم است.....
.
چقدر دیگه طول می کشه؟...... خسته ام....گم شدم...انگار صد سال گذشته...انگار خواب بوده...هیچی یادم نمیاد.... چرا بهم ریخته... چرا شدم یه کاغذ سفید.....نوشته هام کجا رفتن... می خوام بنویسم از حال خرابم... از طعم تلخ 27 سالگیم که دارم می چشم و می چشم و می چشم و نمی فهمم.... چشمام و رو هم می ذارم و یادم نمیاد کیم..... کجام..... چی می خوام.... حسم کجا رفت... عشقم کجاست.... روحم و کجا برده اند..... چرا ساعت ها و روزام اینقدر تند می گذرند... چرا گاهی اوقات اصلاً نمی گذرند.... این شب و روزها مال منند؟.... این موسیقی چقدر نوازشم می کنه.... نمی شناسمش.... اما یه جوری آشناست.... انگار یه روزی...یه جایی... یه رابطه ای... یه حسی... یه درکی.... آدمهای شوکا همه راحتند.... حرفها همه راحتند.... آقا کیا که همیشه لبخند می زنه و آقای مقدم که نیومده و دلم گرفته و منم که اینجام و تنهاییام و حوالی کافه شوکا پشت میز بیژن جلالی که بود و امروز نیست و منم که بودم و امروز هستم و فردا هم هستم و انگار که ابدی شدم و مرگ به سراغم نمیاد و خسته شدم و از نقطه ها بیزارم و دلم می خواد فریاد بزنم و بنویسم و بنویسم و بنویسم و صبح بشه و بعد شب بشه و بازم صبح بشه و اون فردایی که ازش می ترسم دیگه نیاد...... بذار بنویسم از هوای سرد و از نون و پنیر و از موهای آشفته آقای مقدم که اومد و دلم بیشتر گرفت که نمی تونم بهش بگم که کافه شو از همه جای دنیا بیشتر دوست دارم که روزهای اماراتم تو استارباکس حسرتشو می خوردم و الان که اینجام و بغض دارم و دیوونه شدم و هنوز می فهمم و دلم می خواد داد بزنم و به همه بگم که بغض دارم و بگم که بدبختم و هیچکس نمی فهمه که این دختر بزک کرده با موهای طلایی و ناخن های سرمه ای چقدر دلش می خواست یکی از شماها بود و نیست و نخواهد شد....
بذار نفس بکشم بذار آروم شم و لبخند بزنم و حس کنم و نفس بکشم که شاید نفسهام یه روزی تموم شه که ابدی نباشم می خوام نفس بکشم و این نفسهای ذخیره شده رو بدم بیرون که رویین تنم نکنن و ابدیم نکنن که هی ذجر بکشم و ضجر بکشم تا یادم بیاد که کدومش درست بود....
خدا هم نگاهم نمی کنه و غریبه ها میان تو شوکا و می خوام درو قفل کنم که نیان و من همینجا بمونم تا روز موعود نیاد و کسی دنبالم نگرده و پیدام نکنه و بمونم تو خودم و بیرون نیام.....
نفس که می کشم دود سیگار آروم از دهنم میاد بیرون و نمی خوام این موسیقیو بشنوم و نمی خوام یادم بیاد که
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
و واقعیت داره و دیده نمی شه و تموم نمی شه و باز من خرابم و داغونم و باز فکر می کنم و فکر می کنم و فکر می کنم......
دلم تنگ کسی نیست
دلم تنگِ خودم است.....
.
19 comments:
These wounds won't seem to heal...
This pain is just too real....
hamin tory be fekr kardan edame bede
shayad ye chizi shod
shayad wound ha heal shod
بابا بيخيال حيف اين روزا نيست شايد مثل گذشته اي كه داشتي باحال نباشه اما فكر وقتي باش كه ممكنه همينارم از دست بدي اونوقت حالت خيلي بدتر ميشه مگه نه؟
فكر نكن كه خوشحاليا رفتن به اين فكر كن كه سرعت تو كمتر از اونا شده شايد
نمیدونم چرا...ولی خیلی راحت میفهممت...شاید چون روزهای مشابه رو گذروندم...نه فکر کنی خیلی دور.. نه.....توی اون روزا فقط خودم به داد خودم رسیدم...کسی نبود...هیچ کس...
شاين عزيزم منم بلاخره يه بهانه براي اينکه گريه کنم پيدا کردم
شاين عزيزم منم بلاخره يه بهانه براي اينکه گريه کنم پيدا کردم
عزيز چراانقدر تلخ چراانقدرمات هروزكه ميگذرازخودمون دورترودورترميشيم تاروزي كه گم ميشيم تو اين زندگي بعد يه روزي چشمامونو باز ميكنيم ميبينيم ازدست رفتي آرزوهاتو گم كردي خيلي وقته كه مردي ولي خيلي از روزهاي كه دختري زيباباموهاي طلائي تو كافه شوكا گذشته پس پاشو كاري كن فكر چاره باش فكر اين دل پاره پاره باش من نميدوتم همه جاي دنيا 27سالگي اينقدر تلخه توي اين دنيا چند نفرمثل مااين تجربه روميكنن منم دلم براي خودم تنگ ميشه اصلا يادم رفته كي بودم چي بودم چي ميخواستم براي سبكبالها خنده هاي ازته دل عاشق شدنهاي بي دغدغه روزگار خوش كودكي دبيرستان راهنمائي سميه با تمام خاطراتش آدماش شيطنتاش چقدر زود گذست ولي انقر خيلي ازاون سالها دور افتاديم اين روزها هم همين جور ميگذر بيا به خودمون بيايم زندگي روبا تمام تلخياش شيرين كنيم
If time can\'t erase your sorrow, you can! Unless you don\'t want to … there are always doors to salvation but who is, to open the doors!? Live your life, breathe inside your freedom, and forget the buried memories. Any advantages in the moaning?
تو چه شیرین ادمو شرمنده میکنی...با اجازه لینکتو به سینه لوتوس سنجاق کردم
سلام.مرسی که به من سر می زنی و مرسی که یه صندلی به من دادی!.چند تا از پست هاتو خوندم . خوشم اومد بازم می خونم و نظرمو کارشناسی ام!!!! را اون موقع می دم.
ااااااااااااااا .....یادش به خیر.من چند ساله کافه شوکا نرفتم.همونه دیگه نمی تونم ادا روشنفکر ها و فیمنیست بازی جهت( جذب نسوان محترم )در بیارم.آقای مقدم لازم شدم
فقط یه لطفی کن اگر لینک دادی فقط به نام پسر رعد لینک بده.متشکرم. منم طبق قوانین لینکی (که تو وبلاگم هست) بههت لینک می دوم .اما کی خدا می دونه که من در خوش قولی دلی پیمان شکن دارم:))
mamnoon babate link
manam ba ejaze behet linkidam
dele man tange kasie...
خیلی کس شعر می نویسی
یه خورده پر امید باش
Theres Just 2 Much That TIME Can Not ERASE.
خدا نوشتی پسر
خیلی حال کردم
گوش نده اینا چی میگن
هر چی حال میکنی بنویس
هر جور حال میکنی بنویس
وبلاگ های آدم هایی مثل شما رو که میخونم به خودم میگم اگر اینا وبلاگ مینویسن پس چیزایی که من مینویسم کس شعر محضه.خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.مخصوصا اونجایی که میخواستی داد بزنی که کافه شوکا رو از همه جای دنیا بیشتر دوست داری
همیشه همین بوده و هست
خاطرات لعنتی که رو آینده ی ما سایه انداختند ول کن قضیه نیستند
I am Still Listening MY IMMORTAL
I Still Cry Hearing That Song
I've tried so hard to tell myself that you're GONE,
but though u R still here , I've benn ALONE ALL ALONG,
توی کامنت قبلی گفتم پسر
اگر دختری عذر میخوام
داره دیر میشه ها
دلم تنگ خودم نسیت
دلم تنگ توست
Post a Comment