Monday, December 12, 2005

به یاد حوالی کافه شوکا


روز بدیه............. زدم بیرون از شرکت....شوکا....میزهای آشنا...عکسهای آشنا.....صداهای آشنا.....حس آشنا.... همه چی همونه که بود.... فقط منم که عوض شدم.....
چقدر دیگه طول می کشه؟...... خسته ام....گم شدم...انگار صد سال گذشته...انگار خواب بوده...هیچی یادم نمیاد.... چرا بهم ریخته... چرا شدم یه کاغذ سفید.....نوشته هام کجا رفتن... می خوام بنویسم از حال خرابم... از طعم تلخ 27 سالگیم که دارم می چشم و می چشم و می چشم و نمی فهمم.... چشمام و رو هم می ذارم و یادم نمیاد کیم..... کجام..... چی می خوام.... حسم کجا رفت... عشقم کجاست.... روحم و کجا برده اند..... چرا ساعت ها و روزام اینقدر تند می گذرند... چرا گاهی اوقات اصلاً نمی گذرند.... این شب و روزها مال منند؟.... این موسیقی چقدر نوازشم می کنه.... نمی شناسمش.... اما یه جوری آشناست.... انگار یه روزی...یه جایی... یه رابطه ای... یه حسی... یه درکی.... آدمهای شوکا همه راحتند.... حرفها همه راحتند.... آقا کیا که همیشه لبخند می زنه و آقای مقدم که نیومده و دلم گرفته و منم که اینجام و تنهاییام و حوالی کافه شوکا پشت میز بیژن جلالی که بود و امروز نیست و منم که بودم و امروز هستم و فردا هم هستم و انگار که ابدی شدم و مرگ به سراغم نمیاد و خسته شدم و از نقطه ها بیزارم و دلم می خواد فریاد بزنم و بنویسم و بنویسم و بنویسم و صبح بشه و بعد شب بشه و بازم صبح بشه و اون فردایی که ازش می ترسم دیگه نیاد...... بذار بنویسم از هوای سرد و از نون و پنیر و از موهای آشفته آقای مقدم که اومد و دلم بیشتر گرفت که نمی تونم بهش بگم که کافه شو از همه جای دنیا بیشتر دوست دارم که روزهای اماراتم تو استارباکس حسرتشو می خوردم و الان که اینجام و بغض دارم و دیوونه شدم و هنوز می فهمم و دلم می خواد داد بزنم و به همه بگم که بغض دارم و بگم که بدبختم و هیچکس نمی فهمه که این دختر بزک کرده با موهای طلایی و ناخن های سرمه ای چقدر دلش می خواست یکی از شماها بود و نیست و نخواهد شد....
بذار نفس بکشم بذار آروم شم و لبخند بزنم و حس کنم و نفس بکشم که شاید نفسهام یه روزی تموم شه که ابدی نباشم می خوام نفس بکشم و این نفسهای ذخیره شده رو بدم بیرون که رویین تنم نکنن و ابدیم نکنن که هی ذجر بکشم و ضجر بکشم تا یادم بیاد که کدومش درست بود....
خدا هم نگاهم نمی کنه و غریبه ها میان تو شوکا و می خوام درو قفل کنم که نیان و من همینجا بمونم تا روز موعود نیاد و کسی دنبالم نگرده و پیدام نکنه و بمونم تو خودم و بیرون نیام.....
نفس که می کشم دود سیگار آروم از دهنم میاد بیرون و نمی خوام این موسیقیو بشنوم و نمی خوام یادم بیاد که
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
و واقعیت داره و دیده نمی شه و تموم نمی شه و باز من خرابم و داغونم و باز فکر می کنم و فکر می کنم و فکر می کنم......


دلم تنگ کسی نیست
دلم تنگِ خودم است.....
.

19 comments:

Anonymous said...

These wounds won't seem to heal...
This pain is just too real....

arash xak said...

hamin tory be fekr kardan edame bede
shayad ye chizi shod
shayad wound ha heal shod

Anonymous said...

بابا بيخيال حيف اين روزا نيست شايد مثل گذشته اي كه داشتي باحال نباشه اما فكر وقتي باش كه ممكنه همينارم از دست بدي اونوقت حالت خيلي بدتر ميشه مگه نه؟
فكر نكن كه خوشحاليا رفتن به اين فكر كن كه سرعت تو كمتر از اونا شده شايد

Anonymous said...

نمیدونم چرا...ولی خیلی راحت میفهممت...شاید چون روزهای مشابه رو گذروندم...نه فکر کنی خیلی دور.. نه.....توی اون روزا فقط خودم به داد خودم رسیدم...کسی نبود...هیچ کس...

Anonymous said...

شاين عزيزم منم بلاخره يه بهانه براي اينکه گريه کنم پيدا کردم

roni said...

شاين عزيزم منم بلاخره يه بهانه براي اينکه گريه کنم پيدا کردم

Anonymous said...

عزيز چراانقدر تلخ چراانقدرمات هروزكه ميگذرازخودمون دورترودورترميشيم تاروزي كه گم ميشيم تو اين زندگي بعد يه روزي چشمامونو باز ميكنيم ميبينيم ازدست رفتي آرزوهاتو گم كردي خيلي وقته كه مردي ولي خيلي از روزهاي كه دختري زيباباموهاي طلائي تو كافه شوكا گذشته پس پاشو كاري كن فكر چاره باش فكر اين دل پاره پاره باش من نميدوتم همه جاي دنيا 27سالگي اينقدر تلخه توي اين دنيا چند نفرمثل مااين تجربه روميكنن منم دلم براي خودم تنگ ميشه اصلا يادم رفته كي بودم چي بودم چي ميخواستم براي سبكبالها خنده هاي ازته دل عاشق شدنهاي بي دغدغه روزگار خوش كودكي دبيرستان راهنمائي سميه با تمام خاطراتش آدماش شيطنتاش چقدر زود گذست ولي انقر خيلي ازاون سالها دور افتاديم اين روزها هم همين جور ميگذر بيا به خودمون بيايم زندگي روبا تمام تلخياش شيرين كنيم

Anonymous said...

If time can\'t erase your sorrow, you can! Unless you don\'t want to … there are always doors to salvation but who is, to open the doors!? Live your life, breathe inside your freedom, and forget the buried memories. Any advantages in the moaning?

Anonymous said...

تو چه شیرین ادمو شرمنده میکنی...با اجازه لینکتو به سینه لوتوس سنجاق کردم

Anonymous said...

سلام.مرسی که به من سر می زنی و مرسی که یه صندلی به من دادی!.چند تا از پست هاتو خوندم . خوشم اومد بازم می خونم و نظرمو کارشناسی ام!!!! را اون موقع می دم.

Anonymous said...

ااااااااااااااا .....یادش به خیر.من چند ساله کافه شوکا نرفتم.همونه دیگه نمی تونم ادا روشنفکر ها و فیمنیست بازی جهت( جذب نسوان محترم )در بیارم.آقای مقدم لازم شدم

Anonymous said...

فقط یه لطفی کن اگر لینک دادی فقط به نام پسر رعد لینک بده.متشکرم. منم طبق قوانین لینکی (که تو وبلاگم هست) بههت لینک می دوم .اما کی خدا می دونه که من در خوش قولی دلی پیمان شکن دارم:))

arash xak said...

mamnoon babate link
manam ba ejaze behet linkidam

nostalgic said...

dele man tange kasie...

Anonymous said...

خیلی کس شعر می نویسی

یه خورده پر امید باش

Anonymous said...

Theres Just 2 Much That TIME Can Not ERASE.
خدا نوشتی پسر
خیلی حال کردم
گوش نده اینا چی میگن
هر چی حال میکنی بنویس
هر جور حال میکنی بنویس
وبلاگ های آدم هایی مثل شما رو که میخونم به خودم میگم اگر اینا وبلاگ مینویسن پس چیزایی که من مینویسم کس شعر محضه.خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.مخصوصا اونجایی که میخواستی داد بزنی که کافه شوکا رو از همه جای دنیا بیشتر دوست داری
همیشه همین بوده و هست
خاطرات لعنتی که رو آینده ی ما سایه انداختند ول کن قضیه نیستند
I am Still Listening MY IMMORTAL
I Still Cry Hearing That Song

I've tried so hard to tell myself that you're GONE,
but though u R still here , I've benn ALONE ALL ALONG,

Anonymous said...

توی کامنت قبلی گفتم پسر
اگر دختری عذر میخوام

roni said...

داره دیر میشه ها

roni said...

دلم تنگ خودم نسیت
دلم تنگ توست