skip to main |
skip to sidebar
About Me
Subscribe
Links
- A Man Called Old Fashion
- antieverything
- Artless Hand
- bEaUtifUL bItCh iN dA heLL
- Bingala
- Enough is not Enough
- Holy Killer
- koooootah
- Lithium
- Minority Report
- n-y-x
- Quantism
- Rephrased
- S h o r t o u g h t s
- Silver Corona
- Sleeper
- SOIE
- The Bizz
- The Daily Post
- The Heart-Sick Memories
- The tiny world of Mister OOF
- آخرین وسوسه های من
- آشپزخانه خانم استوکز در جنوب لندن
- اطلسیهای خیس
- انگشتان نیکوتینی
- بلند فكر مي كنم
- به پشت سر نگاه نکن
- تب چهل درجه
- تراموا
- خودم که می شوم
- دخـترو
- رونــــــــی
- زرافه
- زیر پوست من
- سورئالیست
- شازده کوچولو
- فتو فیلیا
- قسمتی از روزگار من
- قصه های عامه پسند
- میرزا پیکوفسکی
- نامه هايی که پسر همسايه پاره کرد
- نویسنده در تاریکی
- نیلگون
- هذيانهاي يك بيمار رواني
- وبلاگ بدون اسم
- پــــرت
- چرت کوتاه روی موزاییک های یخ زده
- چند وقت یه بار
- یادداشتهای زیرزمینی
Labels
- Real Sense (69)
- شعور و آب طالبی (25)
- انزجار و غیره (16)
- Dear Diary (12)
- Wanted-Unwanted Happenings (11)
- داستان که چه عرض کنم (10)
- روزمرگی (6)
- عفتِ بدخو (2)
- منم بازی (2)
- Daily Prayers (1)
8 comments:
...though I walk through the valley of the shadow of death, I will fear no evil: for thou art with me.
And I found life in the solitude of nothingness.
salam dost man
chegadr delam barat tang shode
man hanozm sharmande to hastam
omid varam ye roozi jobran konam
jorike...
دوست عزيزي كه كامنت بالا رو گذاشتي مي خواستم خواهش كنم اگه امكان داره اسمت و به من بگي
ضمنا بدوني كه هيچ كس در اين دنيا چيزي به من بدهكار نيست و هيچ جبراني وجود نداره و هيچ دليلي وجود نداره كه كسي شرمنده من باشه
هيچكس
تو چي ؟
تو شرمنده كسي نيستي؟
تو به كسي بدهكار نيستي؟
تو نبايد چيزي رو جبران كني ؟
I think if some one has a problem with me he/she can talk to me face to face. I'm not that scary that poeple should come as anonymous!!!
دو راه
جدا شده اند
در جنگل خزان
و من متاسفم
نمی توانم در هر دو سفر کنم
پس می ایستم
و تا آنجا که می توانم به دوردست می نگرم...
پانوشت: عکس فوق العاده زیباست، واقعا امیدوارم روزی شاد و جدااز دلنگرانیهای خود/دیگر خواسته باشی.
Where Is That?
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I--
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
Post a Comment