Saturday, December 16, 2006
Sunday, November 19, 2006
Lost with out you
تمام چیزیست که این روزها نیاز دارم
برای برگشت به دنیایی که روزی از آن لذت می بردم
و امروز حتی طعم آن لذت را با خاطر ندارم
.
.
هنوز نبودنت آسان نیست
هنوز
خالی
دلم می خواهد دستهایم را باز کنم
آرنج ها را به هم نزدیک کنم
و با آن صدای جیغ مانند بگویم
ما می میریم
.
.
Thursday, October 19, 2006
Thursday, October 05, 2006
Sunday, October 01, 2006
still made of steel
و من
همچنان در انتظار حادثه ام
نفرین نامه ای در کار نیست
هر چه هست
یک فراموشنامه آبیست
و یک
دلتنگی نه چندان دلچسب...
You know my name
I'm still the same....
Sunday, September 24, 2006
Thursday, September 21, 2006
Never Enough
ذهن من به وسعت جهان شماست...
"من"
کمم
و تو کمترم می کنی....
.
.
.
.
.
درس اول: "چیزها را چقدر پایین تر از خویش می توان حس کرد..."
نیچه
The things inside without a care
And the dirt still stains me
So wash me until I'm clean
Thursday, September 14, 2006
Saturday, September 09, 2006
NothingnesssszzZzZzZzZ
اینجا تهران است و بی خوابی بیداد می کند
.
Wednesday, September 06, 2006
Reconnect
شش هایم تصفیه می شود...
رهایم می کند از این افکار مسموم... از آن جادوی ناتمام...
پ.ن:فرشته کوچک من پس از ساعتها پرواز در بستر خود آرمیده و من و بهمن و پنجره در انتظار
.
Tuesday, September 05, 2006
My Fantasy World
شبی که در آن مردم... و هیچگاه در نیافتم.... که قدیس بودم یا ابلیس....
و اینک مرگ شیرین می شود
I'm looking over my shoulder cause millions
will whisper
I'm killing myself again….
Saturday, September 02, 2006
The Gods
روی چمن های آبی رو به آفتاب ،
بشمر ،
آلبالو هایی را که از روی درخت در دهانت فرو می افتند...
هیس....!
صدای قهقهه ات به گوش همگان نرسد ، گوش کن... آنجا کسی گوش ایستاده.... مردمانی به تعداد تمامی جهان شاید...
حــــیف......... حیف از هیپ هاپ دَنسر های جوان... همانها که بهترین پِرفورمنس شان را از دست دادند... ریتم زیبای ضربان نبض من دیگر هرگز دوباره تکرار نخواهد شد...
خانم ها ، آقایان!
آن چیزها که شما دیجیتال آرتش می نامید ،
گاهاً بوی خدا را به همراه می آورد....
صبح شد .
پایان
It feels like I'm flying above you
Dream that I'm dying to find the truth
Seems like you're trying to bring me down
Back down to earth....
Tuesday, August 29, 2006
دیزی با مایکروویو
هویت جدید او و خودم را با رقص احمقانه ای جشن می گیرم با صدای
Fats Waller
"I wish I were twins"
که اتاق را پر کرده
فقط یک اشکال وجود دارد، تازه اگر سرفه های بی پایانم را اشکال به حساب نیاوری، جاز هم اگر گوش می دهی باید از یک گرامافون و صفحه خش دار باشد نه از سی دی پلیر تر و تمیز. درست مثل اینه که دوغ محلی را به جای ظرف سفالی از یه گیلاس کریستال پایه بلند بنوشی!
.
Wednesday, August 23, 2006
Happy Me
.
Friday, August 18, 2006
Up,Up,Upper
نه عزیزم ، شمشیری در کار نیست...
اگر هم باشد کسی که زخمی چنان دقیق و تمیز را................
هی..... تو آسوده بخواب ،
اینجا کسی دستت را بالا نگه داشته است....
Thursday, August 10, 2006
Saturday, June 10, 2006
easy on me
به چیزی بیش از این ماهی های ساردین نیاز دارم
یک تکه نان تست
کمی خیارشور شاید
خوب است
از حالا تا پنج دقیقه راحت ترم
.
Saturday, June 03, 2006
Thursday, May 25, 2006
Saturday, May 20, 2006
Saturday, May 13, 2006
سرداب
Wednesday, May 03, 2006
...
آهای آهای مرواریدهایم...
آهای آهای مرواریدهایم...
آهای
آهای
مرواریدهایم...
.
Sunday, April 30, 2006
Hide me.....
I'm clinging on to my sanity
All I need is a short term remedy
Come and hide me from this terrible reality...
Dreaded memories flood back to me
But there's still a willful mind behind these cold
psychotic eyes
Now I tread this path so differently
I've opened my mind and darkened my entire life.
I'll dance with the angels to celebrate the holocaust,
And far beyond my far gone pride,
Is knowing that we'll soon be gone,
Knowing that I'll soon be gone...
Saturday, April 22, 2006
مثل ذغاليه که زير خاکستر.....
بعضي وقتها خنک و با صفااند... اما مارمولک مي ذارن... اين مارمولک ها بعضي وقتها اذيت مي کنن...
فکرم و از کار انداختند... حالا ديگه نمي دونم با اين
Turn on ها
و
Turn off ها
چطور برخورد کنم
تيک تيک ساعت تند تر شده
و رشد پيچک ها سريعتر....
پيچک ها از ذهنم بالا مي رن و
ريشه هاشون رخنه مي کنه تو روحم...
Monday, April 17, 2006
Can't imagine all the pain I feel......
رضا رفت.....
روز بیست و ششم فروردین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج راس ساعت سه بعد از ظهر دو نفر رو از دست دادیم.... رضا و پدر امیر علی....
دو ضربه .... دو شوک.....
و باز باور نکردن ها و اشک ها و شیون ها و درد ها و زبانی که از هر تسلایی عاجز می مونه.....
کوهی از اندوه رو دلت سنگینی می کنه و دنبال کلمه ها می گردی..... همشون تو سرت زنگ می زنن و به زبونت نمیان.... بعد تصویر پشت تصویر.... خاطره پشت خاطره... و بعد.... فکر می کنی و فکر می کنی و باز نبودن رو درک نمی کنی..... نمی پذیری که به همین راحتی میشه دیگه وجود نداشت....
من
فکر میکنم
که این مساله رو
هرگز درک نکنم
هرگز...........
Saturday, April 08, 2006
Triste.....
وقتی یه پسر 35 ساله سکته مغزی می کنه و می ره تو کما ، آدم واسه آرزوهای هشتاد سالگیش دلشوره می گیره..... باید زودتر بجنبیم....
Monday, April 03, 2006
هشتاد و پنج
مثل دو به شکیِ کشیدن نخ دندون قبل یا بعد مسواک می مونه....در نهایت فرقی هم نمی کنه ، اول و آخر کاریه که باید بشه... ما هم چشمامونو می بندیم و می پریم توش... به امید اینکه شناگر خوبی باشیم!
پ.ن 1: تخته ها و پوکرها و حکم ها و بیلیاردها و پانتومیم ها و بسکتبال ها و بخور و بخواب ها و ولگردی ها و قدم زدنها و بزن و برقص ها و شب زنده داری ها هم تموم شد! حالا بماند که از جلوی دریاسر که رد شدی گریه کردی....
پ ن 2: دیشب خواب دیدم از دماغش خون میاد.... صبح که بیدار شدم خون دماغ شدم....
Wednesday, March 15, 2006
ندا - هاله
Monday, March 13, 2006
هجوم اندوه و شادی
تو فنجون قهوه ام نگاه کردم و استخونهام و که غرق می شدند کشیدم بیرون....
ذهنیت اشتباه....
ضربان نبضم ریتم گرفت....
ساقه لوبیام بلندتر شد.....
و من همچنان سعی می کنم به پروژه قراردادها فکر کنم و به چرخش انگشتهام روی کیبورد که هی کد می زنند و کد می زنند.....
.
Sunday, March 12, 2006
I can die no more no more !
چند حادثه بد در چند روز.... هیچکدوم خم به ابروم نیاوردند.... تو حادثه خوب منی.....
(باکی ندارم از هیچکس و هر کس که... تو را دارم...)
پ.ن. مردانِ جامعه مردسالار، ما را دست کم گرفته اند !
Wednesday, March 08, 2006
Monday, March 06, 2006
close your mind
راحتی ، خوشی ، بالا پایین می پری ، صبح تا شب با دوستهات می گردی ، می چرخی ، می خندی ، خلاصه آخر بی خیالی...
اما با این حال انگار یه جوریه....
وقتی موقع رانندگی می شنوی:
بعدی که می رسه می شنوی که پگی لی با تمام حسش می خونه:
از جلوی اکسسوریز که رد می شی چشماتو می بندی و تا 10 می شمری بعد تصویر بوسیدن پر و جوانا رو صندلی عقب از تو آینه میاد جلوی چشمات....
با خودت می گی آره خب! زندگی رنگ نداره...
سرگیجه هات که شروع می شن می شمریشون بعد یادت میاد که هنوز نرفتی دکتر ! کی می دونه فردا چی میشه......
پس فقط بخند و به این فکر کن که عید با دوستهات می ری شمال......
پ.ن:نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
.
Saturday, March 04, 2006
Wednesday, March 01, 2006
be born
آفتابی بر من تابید.....
و من از نو زاده شدم ، با شیره ای ناب که در ساقه ها و برگ هایم جاریست....
و من می رویم در سرزمینی که پای دارکوبی به آن نرسد....
با شیره ای از آنِ برگهای سبزم....
بی موریانه ای حتی.......
.
Monday, February 27, 2006
I can die no more....
The only kind of love is stone blind love...
(Tom Waits)
پ.ن: نمی دونم چرا هر وقت Tom Waits گوش می دم سرفه ام می گیره!
Saturday, February 25, 2006
Wednesday, February 22, 2006
کاملاً منطقی
دسته اول آدمهایی که فکر می کنند خیلی حالیشونه
دسته دوم آدمهایی که فکر نمی کنند خیلی حالیشونه
دسته اول پایین کشتی ایستادن و می گن: آهای کاپیتان!!! اون طناب و بنداز پایین من بیام بالا کشتی تو رو تماشا کنم!
دسته دوم دارن دنیا رو می چرخونن!
ما هم که جزو دسته سومیم!
.
Saturday, February 18, 2006
Enough
بگذار به دار بیاویزند آنان خود را
چیزی به پایان انشاء موضوع اسلحه نمانده است.....
.
Wednesday, February 15, 2006
الست...
از نیمه شب گذشته بود.... ساعتها بود که با من حرف می زدند... گویی کسی در ناخود آگاهم زمزمه کرده بود... غریب بود... متحیر بودم... مسخ و محو... جذب می شدم...
ندیدمش... اما می دانم که هست... نور تازه ای بر تاریکیهایم تابیده شده....تنها سه رو گذشته بود... سه روز از آن شب که خواستمش.... تصاویرش را دیدم... دیدم که او همانگونه بود که باید... می دانستم که حرفهایم را شنیده... می دانستم... از آن روز صدایش می کنم... تازگی دارد ، اما گویی هزار سال است که صدایش کرده ام... راست گفتند ، دل دروغ نمی گوید...هرگز... او مرا خواسته... او مرا خوانده... می دانم.. که اگر جز این بود لایق شنیدن نمی شدم... و من آنشب شنیدم... او ابراهیم است... او مسیح است... او محمد است...او همه هستی است... و من به دیدارش می روم...
* دیر یا زودش را ترانه ای باید... یا چیزی که شما تحملش می نامید....
شمع ها را روشن کنید... من قدم تازه ای برداشته ام و باز نخواهم گشت....
It hides you, and it heals the pain
Don't tear out your love, you can't depart from me
You'll stay away from harm
Abide by me, when indecision strikes
Down there with me
Let me enfold you
I can't escape our frail embrace
I bend under the morning light
But I could scale the face of life
Mock me, mock me
If my voice is unsteady
I'm just worn out with dreams
Under your pale, sardonic sky
I am watching myself crawl
Down to me
Down with me
Onward a new path...
(Elend_Worn out with dreams)
Monday, February 13, 2006
Sunday, February 12, 2006
Saturday, February 11, 2006
َسبز
و دریافتم که چه دور بودم... و او چه نزدیک بود....
Sunday, February 05, 2006
ایران من
جان دهم اما نمیرد خاک من
- دوباره خون ناسیونالیستی من به جوش اومده
.
Insomnia
قاط زده! کامنت ها پاک میشن!
.
.
آسوده بخوابید که شبگرد بی خوابی گرفته است
.
Wednesday, January 25, 2006
دارکوب کوچولوی من
.
Saturday, January 21, 2006
Sunday, January 15, 2006
Thursday, January 12, 2006
One after another....
Asphyxiated
I wanna break this spell
That you've created
You're something beautiful
A contradiction
I wanna play the game
I want the friction
.
.
You will be the death of me
.
Bury it, I won't let you bury it
I won't let you smother it
I won't let you murder it
.
.
I wanted freedom
Bound and restricted
I tried to give you up
But I'm addicted
Now that you know I'm trapped
Sense of elation
You'd never dream of
Breaking this fixation
.
.
You will squeeze the life out of me
You will suck the life out of me
.
.
Our time is running out
Our time is running out
You can't push it underground
You can't stop it screaming out
.
.
How did it come to this...
Friday, January 06, 2006
با من بیا
But I know I’ll see your face again...
(Richard Ashcroft)
.
Monday, January 02, 2006
يادم باشد
دو روز مریضی سخت بهم یه چیزهایی رو نشون داد:
1. خانواده ات رو از دست نده چون در نهایت تنها چیزیه که داری
2. رو بقیه زیاد حساب نکن
3. همیشه اوضاع از اونی که هست می تونه بدتر بشه
4. هر شرایط سختی بالاخره یه روزی تموم می شه
پ.ن1. من فعلاً هستم
پ.ن2. آیا من فعلاً هستم
پ.ن3. من می نویسم پس هستم
ناتانائیل ، کاش در تو هیچ انتظاری حتی میل هم نباشد ، و فقط استعدادی برای پذیرفتن باشد. آنچه را که به سویت می آید منتظر باش ؛ - اما جز آنچه را که به سویت می آید خواستار مباش.- جز آنچه داری آرزو مکن... بفهم که در هر لحظه ای از روز ، می توانی مالک خدا ، یا همه ملکوتش باشی.- آرزوی تو از عشق باشد ، و مالک شدنت عاشقانه... زیرا آرزویی که موثر نباشد به چه کار می آید
مائده های زمینی